نتایج جستجو برای عبارت :

گرگت بشم، گوسفندم میشى؟

تقریبا یک ماه پیش بود که یکى از دوستانم از انگلیس که مدت خیلى طولانى میشناختنش، بعد مدتها بهم زنگ زد. بهم گفت که بابت یکسرى اتفاقات که توضیحش خیلى مفصله! حسابش بسته شده و چون این مسئله رو از ترس خانواده اش پنهان کرده، الان به شدت به پول احتیاج داره. من هم لحظه اى تو اینکار درنگ نکردم و یه مقدار پولى که خودش گفته بود رو ریختم به حسابش. تقریبا سه یا چهار روز بعد، دوباره بهم زنگ زد و گفت پاش شکسته و بیمارستانه و به پول احتیاج داره. با اینکه میدونستم
تو میمونی و ی میل و نفس سرکش که اتیشت میزنه از درون، ولی به علت اینکه‌سرت شلوغ شده و سنت رفته بالا،بخوانی هم نمیتونی کاری کنی.جونشو نداری.پس ‌سه تا حسرت برات تازه میشه؛
یکی اینکه چرا جون نداری ازش استفاده کنی و عکس حسرت میخوری.
دو اینکه چرا اصلا تا جوانش بودی رامش نکردی ک اینطوری تو پیری و ناتوانی اذیتت نکنه.
و از همه مهمتر این که میفهمی مقابله ات با خواهش نفسانی  به خاطر تقوا هرگز نیست! بلکه به خاطر حال نداری و جون نداشتنه!بنابراین دروازه ها
✅شیخ جعفر کاشف الغطاء هنگامی که به ایران مسافرت نموده بود در جلسه‌ای که یکی از فرماندهان نظامی حضور داشت، ضمن صحبت‌های حکیمانه‌اش گفت: “هرگاه مؤمنی چهل شبانه‌روز از خوردن هر غذای حرام، خودداری کند، خداوند متعالی او را از خوردن غذای حرام نگه داشته و مصون می‌دارد".
 آن فرمانده، به دلیل بی‌ایمانی و خباثت درونی خود و به منظور بی‌ارزش کردن و نادرست نمایاندن سخن شیخ، فردای آن روز، به یکی از زیردستان خود دستور داد، گوسفندی را به زور، یعنی از
شعر زیبای گرگ درون از شاعر گرانقدر فریدون مشیری
گفت دانایى که گرگى خیره سرهست پنهان در نهاد هر بشرلاجرم جارى است پیکارى بزرگروز و شب مابین این انسان و گرگزور بازو چاره این گرگ نیستصاحب اندیشه داند چاره چیستاى بسا انسان رنجور و پریشسخت پیچیده گلوى گرگ خویشاى بسا زور آفرین مردِ دلیرمانده در چنگال گرگ خود اسیرهرکه گرگش را دراندازد به خاکرفته رفته مى‌شود انسان پاکهرکه با گرگش مدارا مى‌کندخلق و خوى گرگ پیدا مى‌کندهرکه از گرگش خورد دائم شکست
حتما قرار نیس که منتظر چیزی یا کسی باشی که بیاد حالتو بپرسه . کم کم باید کمر همت خودم رو بگیریم و راه بیفتیم . این روزها حال من این مدلی شده به شدت بی حال و کسل کننده ... دائم دنبال چیزی میگردم که خودمو سرگرم کنم انگار یه چیزی رو گم کرده باشم و ندونم کجاست؟! چه کاری کنم و این حسابی این روزها منو کلافه کرده کارهارو ریلکس انجام میدم ولی از خودم راضی نیستم . سر همین موضوع این از خود راضی نبودن باعث یه وقفه چند هفته ای بهم داده و حسابی تو موخی شده . یکی ن
سلام خوبان
امیدوارم هیچ وقت اندوهی نبینید
فک کنم دیگه مخاطبای وبلاگ موهاشون سفید شده
ازدرد غم گفتن من.
ای خدا....
دوستان من عذرمی خوام زودتر نگفتم که
بعداز سال نحس 96 وازدست دادن انـــــــــــــا کوچولو خواهر زادم
متاسفانه هفتم دی ماه 97  اینبار ستون اصلی خانواده رو از دست دادم
پدر عزیزم
کسی که درهمه موضوعات زبانزد خاص وعام بود
ای خداچند روزیه خونمون چقد سوت کوره واقعان سخته
هیچ چیز به اندازه یک کوه شبیه پدر نیست.
 روز به روز که میگذره سخت تر
حاج شیخ محمودرضا امانی فرزند مرحوم شیخ علی‌اصغر در روستای مهاجران زندگی می‌کرد و معروف و مشهور به حاج آخوند بود.
اما حاج آخوند چیز دیگری بود!  روحانی، ملّا، ادیب و نکته‌دان و عارفی که از مدرسه و شهر گریخته بود. شیخی شاد که خانقاهی نداشت.
دستهایش بسیار نیرومند بود و زندگی اش از دسترنج خود و باغ انگورش می‌گذشت.
مدرسه ما بنام مارون دو کلاس درس و دو معلم داشت، از اول زمستان یکی از آموزگاران بنام خانم منصوری نیامد، گفتند مرخصی دارد. بناچار هر شش
صداقت نعمت ارزشمندی است آنها را ساده از دست ندهیم. انسانهای صادق در دلها زندگی می کنند در دل مردم زندگی کردن از هر حصاری بهتر است اگر دروغ به گرگ در نهاد انسان تشبیه کنیم
                                  انسان خلق و خوی گرگ پیدا می کند.
در جوانی جان گرگت را بگیر!
                                   وای اگر این گرگ گردد با تو پیر
روز پیری، گر که باشی همچو شیر
                                   ناتوانی در مصاف گرگ پیر
مردمان گر یکدگر را می درند
 

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها